اهورااهورا، تا این لحظه: 10 سال و 11 ماه و 1 روز سن داره

اهورا عشق مامان و بابا

خوووب

اولین مسافرت با اهورا

سلام پسمل خوشملم ....یادمه وقتی هنوز تو نیومدی بودی تو دل مامانی . با بابایی که رفته بودیم مشهد از امام رضا خواستیم که یه نی نی سالم به ما بده . تا بعدش با اون بیاییم پابوسش . که امام رضا هم روی ما رو زمین ننداخت و تا سال بعدش تو امده بودی تو دلم . بعد از دنیا اومدنت  قرار گذاشتیم که یه کم که بزرگتر شدی یعنی اواخر شهریور که 3 ماه و نیمت میشد بریم مشهد که برای 2-28 شهریور بابایی بلیط هواپیما  تهیه کرد . با مادر جون گلی .خلاصه دارم می نویسم واست عزیزم . ساعت 4.5 صب رفتیم دنبال مادر جون گلی  و از اونجا هم رفتیم فرودگاه مهر اباد  و با پرواز اسمان رفتیم مشهد. هتل 3 ستاره خانه سبز که من زیاداز هتلش خوشم نیومد . خیلی شلوغ بود خی...
20 اسفند 1392

قصه اومدن اهورا

سلام فرشته کوچیک من عزیزم  قبلا یه وبلاگ برات ساخته بودم منتها اون موقع نمی دونستم تو شاهزاده ای یا پرنسس .متاسفانه وبلاگم باز نمیشه .مچبور شدم یکی دیگه امروز که تو 21 هفته و3 روز هستی درست کنم و خاطراتمون رو باهم مرور کنیم ... یادمه 29 مهر بود و باید اون روز پری میومد .ولی انگار یه حسی بهم می گفت که یه فرشته لومده تو دلم .به بابایی گفتم یه بی بی چک بخره بیاره .ولی بابای گفت 2 روز صبر کن . ترسید جوابش منفی باشه  و من دپرس بشم . بابای رفت سر کار .ولی خودم دل تو دلم نبود واسه همین بعد صیحونه رفتم داروخانه نزدیک خونه و 1 بی بی چک خریدم .اومدم تست کردم و دیدم که واااای خدای من 2 تا خط افتاد ونمی دونی چقدر خوشحال شدم .سریع به بابایی...
20 اسفند 1392

جنگ مامان و اهورا

اهورا جون پسر خوشمل مامان امروز15 اسفنده . چندر روزه که دوباره بد غذا و بد خواب و بد اخلاق شدی . مامانی از این و ضعیتت خیلی نگرانه . وقتی واسه چکاب 9 ماهگیت بردم خیلی خوشحا ل شدم . اخه قد و وزنت مناسب بود 75 قدت و وزنت 9800 بود . کلی ذوق کردم اما الان بارم باات جنک دارم سر غذا نخوردنت . کار من شده روزی 2-3 وعده غذا برات درست کنم و بعدش بیرون بریزم . ترو خدا خوب شو بزار مامان از بجه داری لدت ببره الانم با بابایی رفتی خرید راستی دیروز برده بودمت خونه دوستمون  مژگان . خیلی بهمون خوش گذشت ...
20 اسفند 1392

پروسه شیر نخوردن اهورا تا کی ادامه داره ؟

عزیزم امروز 3 روزه که 4 ماهت تموم شده و وارد ماه 5 شدی ولی خیلی من و بابایی رو داری اذیت می کنم. راستش از دستت خیلی ناراحتم . اخه هر کاری می کنیم شیر نمی خوری . تا مدل شیر خوردن بغلت می کنم جیغ و دادت میره اسمون هفتم . فرنی رو که دیروز برات درست کردم خوب خوردی . ولی دیگه بعد از اون شیر نمی خوری نمی دونم چرا ؟ دیروز اخرین بار ساعت 10 شب شیر خوردی تا الان که ساعت 11 ظهره و در واقع 13 سعت گذشته دیگه شیر نخوردی . وقت واکسنت هم گذشته . ولی تا خوب شیر نخوری نمی تون واکسنت بزنم . اخه ممکنه تب بکنی و اگه شیر نخوری که تبت پیین نمیاد گلم / هر مدلی رو که بگی امتحان کردم واسه شیر دادن با قاشق دادم نخوردی با قطره چکان نخوردی . نشسته دام نخوردی راه رفتم ...
20 اسفند 1392

بدون عنوان

سلام پسر گلم . عزیزم .خیلی مامان تنبلی داری . اصلا وقت نمیکنم بیام اینجا. اما بعد از ایین سعی میکنم بیشتر بیام.پسر گلم . امروز2 اسفند ماه92 هست و تو یه هفته ذیگه 9 ماهت تموم میشه ...همچنان بد غذایی و من به خاطر این مساله خیلی نگرانم
2 اسفند 1392
1